قبل از هر چیز لازم است اول معنای زندگی را درک کنیم و برای زندگی خود معنایی پیدا کنیم زیرا، هر طور که زندگی را برای خود تعریف کنیم، بر اساس همان تعریف، هویت، شخصیت، باورها، نگرش ها، اعمال و رفتار ما شکل می گیرد. کسی که معتقد است زندگی یک جنگ است و برای زنده ماندن باید بجنگد، طبیعی است که زندگی پُرتنشی را تجربه خواهد کرد و شاید مجبور باشد برای داشتن هر چیزی بجنگد حتی تا سر حد مرگ.
کسی که معتقد است زندگی مثل یک بازی می ماند، طبیعی است که همه چیز را مانند بازی بداند و همیشه دنبال تفریح و لذت و سرگرمی باشد و ممکن است برای خیلی ها هم زندگی معنایی نداشته باشد یعنی پوچ باشد، این افراد هیچ هدفی در زندگی خود ندارند چون وقتی زندگی پوچ باشد نیازی هم نیست برای آن تلاش کنند.
بنابراین بسیار مهم است که ببینید زندگی برای شما چه معنایی دارد زیرا همانطور که گفتم تمام اعمال و رفتارهای ما، همسو و هم جهت با تعریفی است که از زندگی داریم. ممکن است از نظر شما زندگی چندین معنی داشته باشد، اما هر تعریف یا معنایی که برای خود در نظر می گیرید باید یک معنا را در رأس همه آنها قرار دهید.
مهمترین معنای زندگی فقط یک چیز است:
«خوب زندگی کردن»
فرض کنید ۸۰، ۹۰ یا حتی ۱۰۰ سالتان شده است و به شما گفته شده که یک روز دیگر بیشتر زنده نیستید، در آن یک روز باقیمانده چه کار می کنید؟ احتمالا از اینکه زمانتان به پایان رسیده ناراحت هستید و نمی توانید به آینده فکر کنید زیرا آینده ای برایتان وجود ندارد، شاید به گذشته خود فکر می کنید، به این که چطور به اینجا رسیدید، آیا از گذشته خود راضی هستید؟ آیا همانطور که دوست داشتید زندگی کردید؟
در آن زمان، داشتن خانه، ماشین یا خیلی چیزهای دیگر اهمیت ندارد، به حقوق آخر ماه فکر نمی کنید و خیلی چیزها اهمیت خود را از دست می دهند و احتمالا تنها یک سوال باقی می ماند که از خود می پرسید و باید به آن جواب بدهید:
آیا من خوب زندگی کردم؟
شاید سوالات زیادی به ذهنتان برسد ولی همه نشئت گرفته از همین سوال باشد، شاید از خودتان بپرسید، آیا از زندگی ام لذت بردم؟ آیا توانستم آدم خوبی باشم؟ آیا برای آن دنیا توشه ای آماده کرده ام؟ آیا به دیگران آسیب رساندم یا خیر رساندم؟ آیا دیگران از من راضی هستند؟ و هزاران سوال دیگر که در کل جواب همه آنها به یک سوال ختم می شود، آیا من خوب زندگی کردم؟
پس به جای اینکه به آخرین روز زندگی مان نزدیک شویم و بعد از خود بپرسیم که آیا خوب زندگی کردم، بهتر است از همین الان این سوال را بپرسیم، نه یک بار نه دوبار بلکه هزاران بار و هر روز و هر روز تا آخرین روز زندگی مان.
زیرا جواب این سوال می تواند زندگی ما را متحول کند، می تواند به زندگی ما معنا ببخشد.
البته همانطور که گفتم معنای زندگی برای هرکسی متفاوت خواهد بود، شاید یک مرد روحانی بخواهد تمام زندگی خود را در راه رضای خدا صرف کند و از نظر او معنای زندگی فقط رضای خدا باشد و یا فردی دیگر تمام زندگی خود به دنبال به دست آوردن ثروت باشد و از ثروت خود، مدرسه، بیمارستان و … بسازد و به مردم خدمت کند، باعث ازدواج خیلی از جوانان شود.
ما نمی توانیم قضاوت کنیم و بگوییم فرد روحانی معنای زندگی را خوب فهمیده بود و خوب زندگی کرد یا اینکه مرد ثروتمند بهتر از مرد روحانی زندگی کرد زیرا هم ثروتمند بود و هم خَیِر، بلکه خود آنها هستند که در انتهای کار می توانند به این سوال پاسخ دهند.
زندگی از نظر شما چه معنایی دارد؟
اهمیت داشتن هدف در زندگی
خداوند در قرآن می فرماید؛ من شما را بیهوده نیافریدم، بنابراین تو بی هدف آفریده نشده ای که بخواهی بی هدف زندگی کنی.
وقتی ما بی هدف آفریده نشده ایم پس این حق را نداریم که بی هدف زندگی کنیم، بنابراین باید دائم از خود مهمترین سوال زندگی مان را بپرسیم: از نظر من معنای زندگی چیست؟
وقتی معنای زندگی را بفهمیم، متوجه می شویم ما باید کارهای زیادی انجام دهیم، شاید خواسته های خیلی زیادی داریم که باید به آنها برسیم، حتی پول و ثروت هم می تواند جزو آنها باشد، زیرا دوست نداریم در انتهای زندگیمان بگوییم، من جرئت راه اندازی یک کسب و کار را نداشتم، من جرئت انتخاب و پیگیری اهدافم را نداشتم و همیشه در فقر و نداری زندگی کردم و …
حالا نکته بسیار مهمی که وجود دارد این است که ما کارهای خیلی زیادی داریم که باید انجام دهیم اما زمان مان محدود است و تا ابد زنده نیستیم که بتوانیم به همه آن خواسته ها برسیم، پس چه کار بایدکرد؟
باید خواسته هایی را انتخاب کنیم که اولا ارزش داشته باشد که وقت گرانبهایمان را به آن اختصاص دهیم و دوما اینکه از رسیدن به آن واقعا لذت ببریم.
اینجاست که اهمیت داشتن هدف در زندگی پُررنگ می شود، اینجاست هدف گذاری اهمیت پیدا می کند، اینجاست که باید مهارت هدف گذاری و رسیدن به اهدافتان را یاد بگیرید، اینجاست که ما به کمکتان می آییم، سایت مدیر هدف دقیقا به همین منظور به وجود آمده است.
ما در سایت مدیر هدف به شما یاد می دهیم که چطور بتوانید معنای زندگی تان را بفهمید، چطور خواسته هایتان را انتخاب کنید و از همه مهمتر چطور به خواسته ها و اهدافتان برسید.
مزایای داشتن هدف در زندگی
به احتمال خیلی زیاد تا الان متوجه اهمیت داشتن هدف در زندگی شده اید پس حالا نوبت به این می رسد که بدانیم مزایای داشتن هدف در زندگی چیست.
داشتن هدف در زندگی مزایای بسیار زیادی دارد که در ادامه به چند مورد از آن می پردازیم:
۱- تمرکز بهتر
امروزه زندگی انسان ها با ۱۰۰ سال پیش قابل قیاس نیست، وجود هزاران هزار وسیله ی که برای راحتی انسان ها اختراع و تولید شده است، وجود اینترنت، شبکه های اجتماعی، تلفن های همراه، هزاران اپلیکیشن و وسایلی که برای تفریح و سرگرمی انسان ها ساخته شده است، نامحدود تبلیغاتی که برای خرید کالاها و داشتن زندگی بهتر از تلویزیون، ماهواره، رادیو، بیلبوردهای شهری و … توجه ما را به خود جلب می کند، همه و همه باعث شده است ما به نوعی مسخ شویم.
اکثر ما در یک گیجی مبهم و حاصل از این همه اطلاعات و فن آوری گرفتار شده ایم، دوست داریم همه این موارد را تجربه کنیم، همه این وسایل را داشته باشیم و البته هر روز هم به تعداد آنها افزوده می شود، اما باید بدانیم امکان اینکه به همه این خواسته ها برسیم وجود ندارد زیرا ما انسان ها در داشتن خواسته ، سیری ناپذیر هستیم و هیچ وقت نمی توانیم به پای آن برسیم.
بنابراین یا باید در حسرت داشتن آنها زندگی مان را سپری کنیم یا اینکه تصمیم بگیریم بیشتر این خواسته ها را فدای خواسته های بهتر و مهمتر کنیم، در این حالت شاید به همه خواسته های خود که نامحدود و همیشه در حال افزایش است نرسیم ولی مطمئنا می توانیم به مهمترین آنها برسیم و برای این کار باید قدرت تمرکز بالایی داشته باشید و داشتن هدف به شما قدرت تمرکز می دهد.
۲- پیشرفت بیشتر
همانطور که اشاره شد، شرایط امروزه خیلی فرق کرده است و خواسته های ما بیشتر شده است و از طرفی همین خواسته ها و هزاران عوامل حواس پرتی دیگر باعث شده است که ما قدرت تصمیم گیری مان را تا حدود خیلی زیادی از دست بدهیم، اینکه اگر نتوانیم تصمیم بگیریم چه خواسته هایی را انتخاب کنیم و کدام ها را فدا کنیم باعث می شود هیچ وقت دست به عمل نزنیم و نتوانیم به خواسته خود برسیم.
اما وقتی هدف خودمان را قطعی انتخاب می کنیم و برای رسیدن به آن متعهد می شویم، آن وقت است که برای رسیدن به آن هدف برنامه ریزی کرده و دست به عمل می زنیم و در نهایت شروع به پیشرفت کردن می کنیم پس داشتن هدف در زندگی می تواند به شدت روی پیشرفت ما تاثیر بگذارد.
۳- کارایی و حس بهتر
وقتی بدانید چه می خواهید و چه کارهایی را باید انجام دهید، این کار باعث می شود فقط روی کارهایی که برای رسیدن به آن هدف نیاز است متمرکز شود، بنابر این کارایی شما به شدت افزایش می یابد، وقتی هم که کارایی تان بالا باشد شروع به پیشرفت می کنید، پیشرفت کردن باعث می شود شاد شوید و روحیه تان هم بالا برود، البته ممکن است یک نفر خوش گذرانی کند و او هم شاد باشد ولی مطمئن باشید شادی که از رسیدن به یک هدف سخت و مهم به دست می آید با خیلی چیزها قابل قیاس نیست.
جمع بندی ما فقط یک بار فرصت زندگی کردن داریم بنابراین باید مهمترین هدف زندگی مان این باشد که «خوب زندگی کنیم» و از زندگی خود لذت ببریم، برای اینکار لازم است دوباره زندگی را برای خودمان تعریف کنیم و بعد آن زندگی که دوست داریم و لایقش هستیم را بسازیم و در این مسیر مهمترین مهارتی که نیاز دارید یاد بگیرید؛ مهارت هدف گذاری و رسیدن به آن است.

تکنیک هدف گذاری SMART چیست؟
آدمها سه دستهاند:
آنهایی که هر روز کلی برای خودشان هدف انتخاب میکنند، ولی به آنها نمیرسند
آنهایی که اصلاً نمیتوانند هدف انتخاب کنند
آنهایی که کلاً هدفمند زندگی میکنند
اگر نمیدانید که چطور هدف گذاری کنید یا چطور به هدفتان برسید، جای درستی آمدهاید؛ این مقاله قرار است به شما کمک کند تا با یک تکنیک ساده به نام هدف گذاری SMART راه درست انتخاب هدف و رسیدن به آن را یاد بگیرید.
اگر موافق باشید، با جواب دادن به یک سوال مهم کارمان را شروع کنیم.
چرا به هدف هایمان نمیرسیم؟
این اهداف را ببینید:
میخواهم بازیگر شوم
میخواهم کار خوب پیدا کنم
میخواهم وزنم را کم کنم
میخواهم پولدار شوم
میخواهم رشته خوبی در دانشگاه قبول شوم
و بسیاری میخواهمهای دیگر …
زندگی همه ما پر است از چنین هدفهای ریز و درشتی که خیلی وقتها در حد یک آرزو باقی میمانند! تا حالا با خودتان گفتهاید که “چرا به هدفهایم نمیرسم؟” یا “چرا بقیه میتوانند و من نه؟!”
این سوالیست که خیلی از ما در زندگی از خودمان پرسیدهایم؛ بدون آنکه بدانیم گاهی اوقات مشکل از برنامهریزی و مسیر رسیدن به هدف نیست. گاهی مشکل در تعریف خود هدف است!
هدف چیست؟
تمام محتوای این مقاله، تعریف هدف را مشخص میکند. اما اگر بخواهیم برای شروع به یک تعریف کلی بسنده کنیم، میرسیم به این تعریف:
هدف در واقع یک آرزو، خواسته یا نتیجه دلخواه است که شما در آینده میخواهید به آن برسید و برای به دست آوردن آن نیاز به برنامهها و اقدامات خاصی دارید.
یک هدف ممکن است کلی باشد یا جزئی. بلندمدت باشد یا کوتاهمدت. مثلاً هدف کلی، معروف شدن برندمان باشد که برای دو سال آینده تعیین شده و هدف جزئی، افزایش ۱۰ درصدی ترافیک سایت که برای ۳ ماه آینده مدنظر است.
اما از کجا بفهمیم که کدام هدف درست است؟ چرا گاهی در اول راه هدفمان برایمان بسیار مهم است و با انگیزه شروع میکنیم ولی در ادامه ناامید میشویم؟ چگونه هدف گذاری کنیم که نتیجه خوبی داشته باشد؟
هدف گذاری هوشمند قرار است جواب این سوالات را بدهد.
هدف گذاری هوشمند چیست و از کجا آمد؟در اواخر قرن ۱۹، فیلسوف آمریکایی به نام آلبرت هابارد متوجه شد که بسیاری از مردم هر چه برای رسیدن به خواستههایشان تلاش میکنند، شکست میخورند. این موضوع به خاطر این نبود که آنها باهوش نبودند یا تنبلی میکردند. هابارت فهمیده بود که مشکل افراد عدم تمرکز روی اهدافشان. در واقع، مردم به یک روشی نیاز داشتند که بتوانند خواستههایشان را پلهپله مشخص کنند تا انرژیشان را برای چیزهای پراکنده هدر ندهند.
بالاخره در اواخر قرن بیستم، این روش توسط جورج تی دوران معرفی شد.
(George T. Doran)
تمرکز-روی-اهداف
آقای دوران مشاور در حوزه مدیریت و مدیر یک شرکت در واشنگتن بود. او در نوامبر ۱۹۸۱ مقالهای با عنوان «یک راه هوشمند برای نوشتن اهداف مدیریتی وجود دارد» منتشر کرد. این مقاله همان هدفگذاری SMART را که نگاه جدیدی به روش انتخاب اهداف داشت، معرفی کرد.
روش اسمارت (SMART) برخلاف اسمش، یک روش هوشمند و عجیب و غریب نیست. قرار هم نیست که یک الگوریتم خفن و پیچیده برای اهداف شما ارائه دهد که درست یا غلط بودن هدفتان را مشخص کند. کلمۀ SMART از حروف اول ۵ کلمه گرفته شده است که هر کدام به یک ویژگی اشاره دارند. ۵ ویژگی اسمارت عبارتند از:
مشخص (Specific)
قابل اندازهگیری (Measurable)
در دسترس (Achievable)
دارای دلیل(Reasonable)
زماندار (Timely)
آقای دوران متوجه شد که اگر اهداف این پنج ویژگی را داشته باشد، مردم میتوانند روی خواستههایشان تمرکز کنند و شانس موفقیتشان را بالا ببرند.
یک نکتۀ کوچک: ویژگیهای یک هدف آنقدرها هم غیر قابل انعطاف و ثابت نیستند و میبینیم که در طول زمان ویژگیهایی به این لیست اضافه شده است. مثلاً ارزیابی (Evaluated) و بازبینی (Reviewed) دو ویژگی هستند که بعدها به هدف گذاری SMART اضافه شدهاند؛ اما به نظر من این دو عمل خود به خود روی اهداف پیاده میشوند؛ پس بهتر است کار را الکی پیچیده نکنیم و برویم سر اصل موضوع.
ویژگی-های-اهداف
هدف SMART خود را بنویسید.
پیشنهاد من:
پیشنهاد میکنم قبل از خواندن ادامۀ مقاله، یک کاغذ و یک خودکار بردارید و یکی از مهمترین هدفهایتان را یاداشت کنید. در طول مقاله بتوانید هدفتان را بررسی و اصلاح کنید و در آخر ببینید که چقدر تغییر کرده است.
بازاریابی و فروش با هم تفاوت دارند!حتما بخوانید: بازاریابی و فروش با هم تفاوت دارند!
ویژگیهای هدف SMART را بشناسیم
گفتیم که طبق روش SMART هدفی مناسب است که مشخص، قابل اندازهگیری، قابل دستیابی، مناسب و زماندار باشد. حالا هر کدام را جداگانه توضیح میدهیم. بخوانید و ببینید که آیا هدف شما هم این ویژگی را دارد یا خیر.
مشخص بودن (Specific)
هدف باید مشخص باشد.
به این سه هدف توجه کنید:
میخواهم سایتم را بهتر کنم
میخواهم بازدیدکنندههای سایتم بیشتر شود
میخواهم بازدیدکنندههای سایتم به ۱۰۰۰۰ نفر برسد
به نظر شما به کدام یک از این هدفها راحتتر میتوان دست یافت؟
مطمئناً هدف آخر واضحتر خواسته ما را بیان میکند و دقیقاً مشخص میکند نتیجه کار چه باید باشد. بنابراین ذهن هم راحتتر میتواند بر روی آن تمرکز کند.
پس اولین ویژگی هدف اسمارت به ما میگوید که هدف باید واضح، مشخص و دقیق باشد. یعنی شما باید دقیقاً بدانید چه چیزی میخواهید؟ به کلمه «دقیقاً» دقت کنید چون هدف شما باید دقیق و با جزئیات بیان شود.
برای این کار کافیست چند سوال ساده از خودتان بپرسید:
دقیقاً به چه چیزی میخواهم برسم؟
چگونه و با چه روشی این کار انجام میشود؟
آیا در جای خاصی باید انجام دهم؟
چه کسی میتواند به من کمک کند؟
وقتی هدف این قدر مشخص باشد، ذهن شما از آشفتگی نجات پیدا میکند و راحتتر میتوانید برای هدفتان برنامهریزی کنید.
پس اگر بخواهیم همان مثال اولیه «افزایش بازدید سایت» را با سوالات بالا دقیقتر کنیم، به صورت زیر بیان میشود:
شما میخواهید با محتوای خوب و تبلیغات، بازدیدکنندههای سایتتان را به ۱۰۰۰۰ نفر برسانید. پس احتمالاً شما به یک مشاور در زمینه بازاریابی دیجیتال نیاز دارید. و در نهایت ممکن است تصمیم بگیرید که مکان خاصی مثل اینستا یا گوگل را برای تبلیغات خود انتخاب کنید.
میبینید! وقتی هدف مشخص است به راحتی آب خوردن میتوان برای آن برنامه ریخت!
قابل اندازهگیری (Measurable)
هدف باید قابل اندازه گیری باشد.
هدفتان باید بهگونهای باشد که بشود آن را اندازه گرفت. با اندازهگیری بهسادگی میتوانید بفهمید که کجای کار هستید، یا این که چند درصد از هدفتان عملی شده است.
دو هدف زیر را مقایسه کنید:
میخواهم سایتم بیشتر دیده شود.
میخواهم سایتم تا آخر ماه بعد، ۱۰۰۰ نفر بازدیدکننده داشته باشد
در یک نگاه مشخص است که هدف دوم به راحتی اندازه گیری میشود چون با Google analytics بهراحتی میتوانید تعداد بازدید را چک کنید.
مثلاً اگر تا آخر این ماه موفق شوید ترافیک سایت را به ۶۰۰ بازدید برسانید، ۶۰ درصد راه را رفتهاید. خود این که چه قدر از هدفتان انجام شده است به شما انرژی میدهد که راهتان را ادامه دهید.
هدف-باید- قابل-اندازه-گیری-باشد.
اگر به عکس بالا خوب دقت کنیم، متوجه میشویم که معمار محترم سر تمام کلاسهای آموزشیاش غایب بوده است. مثل معمار نباشید! ما منتظریم که شما سر کلاس آموزش فروش اینترنتی: از میلیون تا میلیارد بنشینید تا باهم کسب و کارتان را به فروش بیشتر برسانیم. این دوره شامل ۱۸ سرفصل مختلف است که هیچ سوالی را بیجواب نمیگذارد.
قابل دست یابی (Achievable or Attainable)
هدف باید در دسترس باشد.
آیا هدف شما قابل دستیابی هست؟ فکر میکنید پول، تخصص یا زمان کافی برای رسیدن به هدفتان دارید؟
پرسونای مشتری چیست؟ مسیری برای درک عمیق مخاطبحتما بخوانید: پرسونای مشتری چیست؟ مسیری برای درک عمیق مخاطب.
اگر خواسته شما قابل دستیابی نباشد، احتمال شکست افزایش پیدا میکند.
صبر کنید! این به این معنی نیست که نمیتوانید هدفهای بزرگ یا چیزهایی که در نظر دیگران غیر ممکن میآید برای خودتان مشخص کنید! اتفاقاً میتوانید بلند پرواز باشید ولی ابتدا باید به طور واقعگرایانه ببینید که این خواسته شما به چه منابعی نیاز دارد، چه امکاناتی میخواهد و چه توانمندیهایی را باید در خودتان ایجاد کنید.
فوت و فن انتخاب هدفهای بزرگ چیست؟
دقت کنید که اینجا منظور هدفهای تخیلی و غیر واقعی نیست. تخیلیها که از همان ابتدا تکلیفشان مشخص است و مردود هستند. مثلاً نگویید میخواهم آخر هفته بروم کره ماه!!
در اینجا راجع به هدفهایی صحبت میکنیم که خیلی بزرگ هستند ولی غیرممکن نیستند. یعنی شما احتمالاً در زمان حال توانایی انجام آن را ندارید، ولی با این حساب مشتاقید که در آینده به آن برسید. با این هدفها چه میکنید؟
اینگونه هدفها را خردشان کنید به هدفهای کوچکتر؛ چون رسیدن به هدفهای کوچک راحتتر است. بعد یکی یکی برای هدفهای کوچکترتان برنامهریزی کنید و به هر هدف که رسیدید برای خودتان جشن بگیرید یا جایزه بدهید.
بالاخره هر راه طولانیای از قدمهای کوچک تشکیل میشود! خوبی این کار این است که وقتی به هر هدف کوچک میرسید، پیشرفت خود را حس میکنید و این احساس پیشرفت به آدم انگیزه میدهد که راهش را ادامه دهد.
خب! برای روشن شدن مطلب، فرض کنید که هدف شما قهرمانی جهان در رشته تکواندو باشد. خب این هدف برای کسی که تازه در کلاس تکواندو ثبت نام کرده خیلی بزرگ است. ممکن است بهدلیل مسیر طولانی، انگیزه خود را از دست بدهید. بنابراین آن را به هدفهای کوچک تبدیل کنید:
هدف اول: تمام کردن کلاس های آموزشی
هدف دوم: مقام قهرمانی مسابقات استانی
هدف سوم: قهرمانی کشور
هدف چهارم: قهرمانی جهان
همین! میبینید؟ همه هدفهای کوچک در مسیر هدف بزرگ هستند و شما را به نتیجه نزدیک میکنند.
خرد کردن هدف کمک میکند که ناخودآگاهِ شما بداند همه چیز مرتب است! و نیازی نیست روزی صد بار وضعیت الان را با هدف نهایی مقایسه کند و نا امید شود، بلکه هدف الان را، فقط با پله بعدی مقایسه میکند!
مناسب و مرتبط (Relevant)
هدف باید مناسب باشد.
هدفی که تعیین میکنید باید با اهداف دیگرتان همخوانی داشته باشد. همچنین دقت کنید که این خواسته باید مناسب شخصیت، نیاز و روحیات شما باشد.
برای روشن شدن این موضوع کافی است بدانید چرا باید انجامش بدهید؟اهداف-باید-با-دیگر-هدف-ها-همخوانی-داشته-باشد.
از خودتان بپرسید: آیا این هدف همان چیزی هست که شما میخواهید یا نیاز دارید؟ فکر کنید که به هدفتان رسیدهاید، آن وقت چه تغییری در شرایط شما به وجود میآید؟ آیا این تغییر خوشحالتان میکند؟ یا فقط چون بقیه از شما خواستهاند یا به خاطر این که دیگران هم این کار را انجام میدهند تصمیم گرفتهاید چنین هدفی برای خودتان انتخاب کنید؟
همه این سوالات چرایی هدف را برای شما مشخص میکند. وقتی پاسخ این سوالها را بدهید، میفهمید که این هدف با شخصیت، روحیات و اهداف دیگر شما همخوانی دارد یا نه.
برای فرض کنید یک فروشگاه اینترنتی هدف خود را افزایش بازدید ۱۰ درصدی تعیین کرده است. این کار چه سودی برایش دارد؟ مردم بیشتر به سایتش سر میزنند و محصولاتش بیشتر دیده میشود. دیده شدن بیشتر ممکن است باعث افزایش فروش محصولاتش شود و همه اینها بر موفقیت کارش موثر است. پس این هدف کاملاً با هدف اصلی و دیگر اهداف فروشگاه همخوانی دارد.
زماندار (Time-based or Time bounded)
هدف باید زمان دار باشد.
قانونی هست که میگوید کارها به اندازه زمانی که دارید کش پیدا میکنند! علاوه بر این اگر میخواهید دچار امروز-فردا کردن نشوید حتما برایکارهایتان دِد-لاین یا ضربالاجل بگذارید.
شاید برایتان سوال پیش بیاید که برای هر کار چقدر زمان بگذارم؟ زمانی که مشخص میکنید باید زمان معقولی باشد. نه خیلی باز برنامهریزی کنید که کاراییتان کم شود (چون وقت طلاست!)، نه خیلی فشرده که اگر هر کار کوچکی در این میان پیش بیاید مجبور شوید کارتان را عقب بیندازید و بدقول شوید.
من میخواهم سایتم ۱۰۰۰ نفر بازدیدکننده داشته باشد
من میخواهم سایتم تا آخر این ماه ۱۰۰۰ نفر بازدیدکننده داشته باشد
در حالت دوم من یک زمان مشخص دارم؛ پس اگر میخواهم تبلیغات کنم، مطلب خوب بزنم یا خدماتم را بیشتر کنم، باید در این بازه زمانی انجام دهم.
از تغییر دادن هدفتان نترسید
و در پایان فراموش نکنید که هدف SMART هم مانند هر چیز دیگری در دنیا تغییر میکند! پس هر چند وقت یکبار هدفتان را باز بینی کنید. هر چه به پیش میروید از تجربههای خودتان و از فیدبک دیگران یاد بگیرید و جاهایی که لازم است هدفتان را اصلاح کنید. هم خواستههای آدم و هم شرایط اطراف تغییر میکند. ممکن است چیزی که ۲ سال پیش هدفتان بوده دیگر به کارتان نیاید. با این کار شما دو عمل ارزیابی و بازبینی را انجام میدهید که به SMART اضافه شده بود.
در مسیر رسیدن به هدف، حتما از تجسم خلاق، برای سرعت بخشیدن به این پروسه کمک بگیرید. برای آشنایی بیشتر با این تکنیک ویدئو زیر را ببینید:
همچنین از پکیج هیپنوتیزم هدف حتما دیدن کنید.