هدفگذاری ۲

باورهای محدود کننده چیست؟ باورهای محدود کننده مجموعه ای باورهایی هستند که از طریق افکار غالب تکرارشده و به باوری تبدیل شده درنهایت به ناکامی مبدل می شود.  
منظور از باورهاهمان فکرهای تکراری هستند که در طول روز بارها و بار ها به ذهن ما خطور می کند و ما را به فکر فرو می برد . فکری که نهایت هدف آن ناکامی و شکست می باشد. افکار محدود کننده از ذهن ما ساخته می شود در صورتی که هیچ محدودیتی در جهان آفرینش وجود ندارد برای همه افراد به همان اندازه که بخواهند همه چیز موجود می باشد. افکار و باورهای محدود کننده سبب انتقال ارتعاشات ذهنی منفی می شوند وهمین امواج ارتعاشات منفی ذهن ما موجب ایجاد مانعی بسیار بزرگ در برابر رسیدن به اهداف و آرزوها می باشد. باعث میشود اصلا به خودمان زحمت حرکت دادن به سمت اهداف ندهیم و همه اش جهان را محدود ببینیم.   نمونه باورهای محدود کننده انسان ها : ” برای پول در آوردن باید سخت کار کرد ” این فکر محدود کننده از نمونه های برجسته و غالب فکری مردم جامعه اکثر کشورهای جهان می باشد که در حال حاضر به عنوان یک باور خیلی بزرگ بخش عظیمی از مردم جهان به این فکر و باور خیلی معتقد هستند. این فکر رایج امواج ارتعاشات منفی را از خود ساطع می کند و شما دوست عزیز را از رسیدن و حرکت به اهداف تان باز می دارد و باعث میشود از کلیه هدف های زندگی عقب بمانید. چگونه میتوان باورهای محدود کننده را شناسایی کرد؟ روش بسیار ساده ای برای تشخیص باور های محدود کننده وجود دارد باید سری به وجود خودمان برنیم و با برداشتن یک قلم و کاغذ فکر کردن و گفتگو با خودمان باورهایی که فکر می کنیم محدود کننده هستند و فعل نتوانستن و ناکامی را دارا هستند یادداشت کنیم و با آنالیز کردن فکر مثبت مقابل آن را جایگزین کنیم. مثالی ساده : ” من نمی توانم این کار را انجام دهم . چون . . . “ به یاد داشته باشید هر وقت در جملات و کلمات خودتان از عبارات ” اما ” و ” چون ” یا ” زیرا ” استفاده کردید علائم خطری است برای شما این جای کار است که شما باید بدانید باورهای محدود کننده را به کار گرفتید. شما باداشتن افکار محدود کننده فقط جلوی قانون جذب به زندگی تان را می گیرید. نمونه های مثالی برای واضح شدن این موضوع برای شما دوست عزیزم : ۱ – من دلم میخواهد کتاب بنویسم ، اما نمی توانم ، چون مدرک دانشگاهی ندارم. ۲ – من می خواهم به چیزهای منفی فکر نکنم ، اما نمی توانم ، زیرا درگیرهای فکری و مشکلات جامعه زیاد هستند. ۳ – من دوست داشتم اندامی متناسب و لاغر داشته باشم ، اما نمی توانم ، چون اعضای خانواده من اضافه وزن دارند. ۴ – ای کاش من می توانستم همسر ایده آل ام را پیدا کنم ، اما نمی توانم ، چون من خیلی چاق و خجالتی و بد قیافه هستم. ۵ – من دلم می خواهد از فرد ثروتمندی شوم ، اما نمی توانم ، چون پول در دست عده ای خاص از افراد می باشد. دوست عزیز من پس خیلی مواظب اقکار و گفتارت باش زیر از هم اکنون ای کلمات در ذهن تو نقش می بندند و افکار محدود کننده یکی پس از دیگری در زندگی ات نمایان می شوند. افکار محدود کننده به مرور زمان و هر روز شما را از همه نظر محدود می کنند و شما عادت می کنید که کارهای بزرگ انجام ندهید و از حاشیه امن زندگی تان خارج نشوید و سپس به فردی با کلی مشکل تبدیل شوید.

سندرم دغل بازی چیست و چگونه می‌توان با آن مقابله کرد؟

آیا به تازگی ترفیع شغلی گرفته‌اید و سرپرست یک تیم شده‌اید؟ آیا به تازگی مسئولیت یک پروژۀ مهم به شما واگذار شده است؟ آیا با توجه به موارد بالا و پیشرفته شغلی‌تان، چندان از احساس رضایت شغلی ندارید و در عین حال تصور می‌کنید که شایستگی چنین مسئولیت‌ها و موفقیت‌هایی را ندارید؟ آیا با خودتان فکر می‌کنید که پیشرفت شغلی شما نه به دلیل توانایی‌ها و مهارت‌هایتان، بلکه به خاطر خوش شانسی اتفاق افتاده است؟
اگر چنین تصوراتی دارید، باید بگوییم که شما هم از آثار فلج‌کنندۀ «سندرم ایمپاستر (Imposter Syndrome)» رنج می‌برید. سندرم ایمپاستر در بیشتر ما انسان‌ها اتفاق می‌افتد، بدون آن‌ که حتی خودمان از آن مطلع باشیم.

سندرم ایمپاستر دقیقاً چه چیزی است و چطور ما را درگیر خود می‌کند؟

همه ما گاهی اوقات احساس می‌کنیم که لایق موفقیت‌هایی که به دست آورده‌ایم نیستیم و این موفقیت‌ها، همه ناشی از تقلب بوده یا از روی شانس اتفاق افتاده است. بر اساس تعریف ویکیپدیا: سندرم ایمپاستر یک پدیده روانی است که در آن افراد نمی‌توانند موفقیت‌هایشان را بپذیرند. بر خلاف آنچه شواهد بیرونی نشان می‌دهد که فرد با رقابت و تلاش به موفقیت رسیده، خود فرد تصور می‌کند که لیاقت موفقیت را ندارد و کلاه‌بردار است.   در واقع، سندرم ایمپاستر باعث می‌شود خود را قانع کنید که این موفقیت‌ها براساس شانس، زمانِ اجرا یا دیگر فاکتورهای خارج از اختیارتان دست آمده است؛ و واقعیت اینکه مسئولیت‌پذیری و تلاش ما بوده که چنین نتایجی را به ثمر نشانده است را انکار کنید. سندرم ایمپاستر باعث می‌شود که راجع به شایستگی‌ها و توانایی‌های خود دچار تردید شوید، استعدادهای خود را باور نکنید و به پاداش تلاش‌های خود باور نداشته باشید. نکته‌ای که بسیار جالب‌ توجه است این است که هرچه بیشتر در شغل خود پیشرفت می‌کنید، سندرم ایمپاستر هم بیش از قبل نمایان می‌شود. شاید تصور کنید ترفیع شغلی شما به دلیل شایستگی و لیاقت شما نبوده باشد و تنها به خاطر خوش شانسی‌تان اتفاق افتاده باشد. شاید احساس کنید، تنها به دلیل اینکه نوبت شما بوده مسئولیت مدیریت یک پروژۀ مهم به شما داده شده و تجربۀ شما در این موضوع دخیل نبوده است. می‌توان گفت اگر به این سندرم دچار باشید شانس اینکه برای همیشه از شر آن خلاص شوید، تقریباً وجود ندارد. با این حال، روش‌ها و راهکارهایی برای مقابله و کنترل سندرم ایمپاستر وجود دارد که در ادامه آن‌ها را با یکدیگر مرور خواهیم کرد.  

موضوعی که باعث کاهش اعتماد به نفس‌تان می‌شود را کشف کنید

آیا عامل کاهش اعتماد به نفس شما، شغل جدیدتان است یا جلسه مهمی که به آن دعوت شده‌اید؟ یا پروژه بزرگی که مدیریتش بر عهده شما گذاشته شده است؟ چه چیزی است که باعث شده که به توانایی‌های خود شک کنید؟ در بیشتر مواقع چیزی شبیه به سناریوی پیش‌رو در ذهن اتفاق می‌افتد: من شایستگی مدیریت چنین پروژه بزرگی را ندارم زیرا آقای X از من با تجربه‌تر است؛ یا مدت طولانی نیست که در این شرکت کار می‌کنم؛ یا آخرین پروژه‌ام را با شانس به موفقیت رساندم.   مشکل دقیقاً از همین برداشتی است که از خود دارید و سندرم ایمپاستر همین‌جا خود را نشان می‌دهد. اگر در این مقطع نتوانید عامل را تشخیص دهید، باید در مراحل بعدی این مشکل را حل کنید.

با یک دوست درباره این موضوع مشورت کنید

با یکی از دوستان خود درباره عامل تخریب‌کننده اعتماد به نفس خود صحبت کنید. اگر مشکل شما، مشکلی شغلی است سعی کنید به همکاران خود اعتماد نکنید. سعی کنید کسی را که در محیط کار با شما همراه نیست انتخاب کنید، در این شرایط تنها چنین فردی می‌تواند احساسات غیرمنطقی شما را درک کرده و نقاط قوت‌تان را به شما یادآوری کند. در این صورت است که می‌توانید خود را از بند سندرم ایمپاستر رها کنید.

دستاوردها و پیشرفت‌های خود را مدام در ذهن‌تان مرور کنید

اگر برای خود دفترچه یادداشتی ندارید که دستاوردها و نقاط قوت خود را در آن ثبت کنید، سعی کنید آن‌ها را در ذهن خود برشمارید. به تمام دستاوردهای خود نگاهی دقیق بیندازید و تلاش و پشتکار خود را عاملی برای رسیدن به جایی که هستید بدانید. به خود بقبولانید که موقعیتی که الان دارید ناشی از کار خودتان است. جایگاه خودتان را، خود به دست آورده‌اید و دستاوردهایتان گواهی بر این موضوع است. اگر چنین رویکردی را مدام در ذهن خود داشته باشید، سندرم ایمپاستر شما فروکش خواهد کرد.

به خاطر داشته باشید که افرادی شایسته به شما مسئولیت داده‌اند

تصور نکنید که روسای خود را فریب داده‌اید. رئیس یا فرد استخدام‌کننده‌ای که شاید فکر کنید که نقاط ضعف موجود در رزومه شما را ندیده است، احمق نیست. چنین تفکری خود باعث سندرم ایمپاستر می‌شود. بنابراین سعی کنید هیچ وقت به ضریب هوشی این افراد به دلیل استخدام، ترفیع شغلی یا پیشنهاد فرصت شغلی به شما شک نکنید. این افراد شما را بسته به تجربه و شایستگی‌هایی که دارید انتخاب کرده‌اند، پس شما استحقاق آن را داشته‌اید.

طرز صحبت کردن خود را موشکافانه بررسی کنید

آیا از عبارت «احساس می‌کنم» بیش از حد استفاده می‌کنید؟ عبارت «فکر می‌کنم» چطور؟ آیا وقتی می‌خواهید ایده‌های خود را مطرح کنید از عبارت «شاید فقط نظر من این باشه» استفاده می‌کنید؟ باید به شما بگوییم لازم است شک‌های خود را دور بریزید! زبان خود را با اعتماد به نفس بیشتر، اصطلاحات محکم‌تر به روز کرده و حداقل خودتان بر اظهارات خودتان باور داشته باشید. به جای اینکه بگویید «سوال دارم اما نمیدونم درست باشه» از جملۀ «من یه سوال دارم و مطمئنم که فقط سوال من نیست» استفاده کنید. با استفاده از جملات تاکیدی بیشتر، قدرت خود را بیشتر کنید. دقت در انتخاب زبان می‌تواند با از بین بردن شک و عدم اطمینان در شما، راهکار مناسبی برای مقابله با سندرم ایمپاستر باشد.

سندرم ایمپاستر خود را به فال نیک بگیرید

در نظر داشته باشید بازیگران مشهور، هنرمندان و بهترین مدیران، یا هر فرد موفقی که می‌شناسید به احتمال بسیار زیاد با این سندرم سر و کار دارد. اگر احساس می‌کنید که با تقلب و به خاطر هوش پایین دیگران به جایی رسیده‌اید، باید بگوییم که مطمئن باشید مسیری که در آن هستید کاملاً درست است. همین که به خودتان شک کرده‌اید نشان‌دهنده این است که می‌توانید بار دیگر توانایی‌های خود را ثابت کردید. بنابراین به مسیر خود ادامه داده و شعار خود را بلندتر سر دهید. شما قدرتمند هستید، پس منکر این قدرت نباشید. امروز وقت آن فرا رسیده تا فرصت را غنیمت شمرده و توانایی‌های خود را باور کنید.

پنج استراتژی برای هوشمندانه کار کردن به جای زیاد کار کردن

 
بیشتر افراد این توصیه را شنیده‌اند که باید هوشمندانه‌تر کار کنند و نه زیادتر؛ ولی تعداد کمی واقعا از این توصیه پیروی می‌کنند. این روزها بیشتر صاحبان تجارت و مدیران اجرایی برای دستیابی به اهدافشان ساعت‌های طولانی مشغول کار هستند. اگر شما مجبور شوید ساعت‌های زیادی از یک روز عادی را برای تکمیل کارتان کار کنید احتمالا کار را اشتباه انجام می‌دهید! در اینجا ۵ استراتژی برای کمک به شما در هوشمندانه‌تر کار کردن به جای بیشتر کار کردن ارائه می‌شود:  

۱. استراتژی اول: تمرکز

فکر می‌کنید چند دقیقه از یک ساعت کاری به طور کامل تمرکز دارید؟ ممکن است این امر شما را متعجب کند که این زمان چقدر کم است. تحقیقات نشان داده است که بیشتر افراد می‌توانند بین ۵ تا ۱۰ برابر در هر ساعت کاری مولدتر باشند. اگر فکر می‌کنید که این گفته اغراق‌آمیز است می‌توانید این آزمایش ساده را انجام دهید. یک دفترچه یادداشت و یک خودکار در کنار خود قرار دهید و شروع کنید به آگاه شدن از سطح تمرکزتان. هر وقت که تشخیص دادید که روی کارتان تمرکز کامل ندارید مدت زمانی را که حواستان پرت بوده است یادداشت کنید. اگر این تمرین را به‌ خوبی انجام دهید بعد خودتان را کاملا شوکه خواهید کرد. اگر شما بتوانید مهارت ایجاد تمرکز کامل در ساعت‌های کاریتان را ارتقا دهید، از میزان تولیدتان متعجب می‌شوید.  

۲. استراتژی دوم: اهرم

اهرم هنر استفاده از ابزارها جهت افزایش کیفیت کار یا بهره‌وری است. این ابزارها می‌تواند تکنولوژی باشد مثل: نرم‌افزار‌های کامپیوتری یا می‌تواند استراتژی‌های سازمانی نظیر سیستم‌های بهتر باشد. شما معمولا از چه ابزارهایی برای حداکثر کردن نتایج کارتان استفاده می‌کنید؟ برای مثال فروشنده‌ای که از طریق سمینارها یا کنفرانس‌های تلویزیونی فروش می‌کند، مشخص است نسبت به کسی که فرد به فرد می‌فروشد میزان فروش بیشتری داشته باشد. چه کاری می‌توانید انجام دهید تا زمان، دانش یا مهارت‌هایتان اهرم شما باشند؟  

۳. استراتژی سوم: تفویض اختیار

یک بخش خاص اهرم عبارت از تفویض اختیار است. یعنی به کارگیری افراد دیگر جهت انجام قسمت‌هایی از کار شما تا وقتتان برای فعالیت‌های سودآورتر آزاد شود. بیایید دوباره به مثال فروشنده نگاهی بیاندازیم. اگر فروشنده خاصی در انعقاد قراردادهای فروش متبحر باشد ممکن است دست به تفویض و واگذاری ‌امور اجرایی فروش زده تا بتواند به عنوان یک فروشنده زمان بیشتری را برای قراردادها اختصاص دهد. اگر سود حاصل از افزایش فروش بیشتر از هزینه واگذاری باشد پس شما سیستم مناسبی دارید. همیشه شنیدن این نکته در بین شکایت‌های صاحبان تجارت که فروشندگان آن‌ها از آینده‌نگری متنفرند و واقعا در مورد آن احساس بدی دارند باعث تعجب من می‌شود. در فعالیت‌های تجاری خودم من همیشه افراد آینده‌نگر حرفه‌ای را استخدام کرده‌ام که در این زمینه قوی بودند و با این کار زمان را برای تیم فروش آزاد کرده تا آن‌ها کاری را که در آن توانمند هستند انجام دهند. فروشندگی! البته این استراتژی سودآور است و همه خوشحال هستند.  

۴. استراتژی چهارم: مدیریت زمان

من اغلب می‌شنوم که صاحبان تجارت می‌گویند که تعداد کارکنان بخش ‌خصوصی خیلی زیاد است زیرا آن‌ها همیشه ساعت‌های زیادی را تلف می‌کنند تا کار را انجام دهند. نظر من مخالف این موضوع است. اگر شما نمی‌توانید در یک روز عادی کاری، کارتان را انجام دهید پس شما احتمالا فاقد مهارت‌های تمرکز، اهرم و تفویض اختیار(واگذاری) هستید یا یک مدیر که در استفاده از زمان ضعیف است. مدیریت زمان، هنر سازماندهی خودتان است تا بتوانید تمام کارهایتان را در یک روز کاری استاندارد انجام دهید. اگر شما مدیریت زمان را با مهارت‌های دیگرتان ترکیب کنید(رئوس مطالب فوق‌الذکر) سپس شما می‌توانید بهره‌وری بالایی در یک روز کاری به دست آورید و نیازی به ساعات اضافی ندارید. سازماندهی یک روز از پایان روز قبلی شروع می‌شود. اگر شما این‌ کار را هنگام استراحتتان انجام دهید مغزتان به شما کمک خواهد کرد که کارآمدتر باشید. تخمین زده شده که ۵۰ درصد از زمان استراحت وقف سازماندهی مغز و ساختار دادن به دانش و تجربیات به دست آمده در طول روز می‌شود. اگر شما کارهای روز بعدتان را برنامه‌ریزی کنید متوجه می‌شوید که فرایند‌های طبیعی ذهن در زمان استراحت با شما کار می‌کنند تا به شما در تحقق برنامه‌هایتان کمک کنند. مبانی مدیریت زمان را یاد بگیرید و هر روز از آن‌ها استفاده کنید.  

۵. استراتژی پنجم: تمایز قائل شدن بین فعالیت‌ها

من مطمئن هستم که شما قانون ۲۰/۸۰ را می‌دانید؛ ۸۰% از نتایج کارتان از ۲۰% تلاش‌هایتان به دست می‌آید. دلیل اینکه این مساله در مورد افراد زیادی صادق است، این است که آن‌ها نمی‌دانند که کدام تلاششان بهترین نتایج را به همراه می‌آورد. اگر شما نتایج خوب را ثبت کنید، سپس شما می‌توانید قاعده ۲۰/۸۰ را تغییر دهید تا برای شما به طور موثرتری کار کند. اگر شما می‌دانستید که کدام ۲۰% از فعالیت شما بهترین نتایج را تولید می‌کند، می‌توانستید خودتان را سازماندهی کنید تا وقت بیشتری را صرف آن کارها بکنید و بنابراین سود‌تان در هر ساعت افزایش می‌یافت. اگر شما خصوصیات ۲۰% از مشتریانتان را که ۸۰% تجارت شما را پوشش می‌دهند می‌دانستید پس شما می‌توانستید آن گروه از مشتریان را مورد هدف قرار دهید. فرانک بتگر با استفاده از قانون ۲۰/۸۰ از یک نماینده بیمه ورشکسته به پر درآمدترین شرکت بیمه در آمریکا تبدیل شد. کتاب او هنوز در دسترس است و ارزش زیادی برای خواندن دارد. استراتژی شما قرار دادن این ۵ استراتژی برای کار در تجارتتان است. شما الان ۵ استراتژی دارید، همه کاری که شما باید انجام دهید این است که نگاه کنید به راه‌هایی که می‌توانید این استراتژی‌ها را برای خودتان و تجارتتان به کار گیرید.
375 بازدید